ما را گاز گرفته اند ! معلوم نیست کی و کجا ! 30 سال پیش یا هزار و اندی سال قبلتر، مهم نیست...، مهم اینست که ما را گاز گرفته اند و از آن پس ما زامبی شده ایم... زامبی موجود عجیبی نیست! ساده است، خیلی ساده، آنقدر ساده که نیازی به فهمیدن ندارد و سراسر دایره حکمتش در حمله و بلعیدن و تسخیر جهان تاب می خورد. زامبی خود را بالاترین نوع بشر میداند و هر انکه غیر خود می بیند را گاز میگیرد. اگر دگر اندیشی، شاعری، هنرمندی، فیلسوفی، دانشمندی، پادشاهی، یا همسایه ای به غیر از مکتب خود بیابد، حتما گاز گرفته خواهند شد. بی سبب نیست که جهالت قیصر وار تبدیل به داستان اساطیری سینما در این دیار میشود. بی سبب نیست که رگ گردن ما جماعت همیشه از منطقمان پیشی گرفته است. ما را گاز گرفته اند و از آن پس دیگر دست خودمان نیست... تفسیر انسنها و حوادث دنیا را به رگ گردنمان واگذار کرده ایم و این رگ جهالت خوب جواب میدهد، مهم نیست برای حسین باشد یا کوروش، از هیچکدامشان هیچ نمیدانیم و اگر بگویند بنویس، تمام نوشته هامان یک پاراگراف را هم بیشی نمیگیرد، اما عجیب که این رگ گردن ما جماعت زامبی، خوب برای نادانسته هامان بالا می زند و به جوش و خروش می آید. گاهی باور میکنم که این تصاویری که در واکینگ-دد می بینیم، تصاویری از یک فیلم نیستند! این تصویر نمایی ست از فرهنگ و تمدنی که اندیشه و ادراکش را به جای مغز، به رگ گردنش وا داده. این تصویری از ماست... به تو بر نخورد!، تو خودت را کنار بکش، تو جزو آن بهترانی. این تصویری ست از من و آنان. هیچ میدانی که برای زامبی ها درمانی نیست ؟!
ما را گاز گرفته اند....
(Zombie) No Need to Argue Album - By Dolores O'Riordan - 1994 (The Cranberries) |
|
سر دیگری بر دار
آویخته
و کودکی (کودکی ای) که به آرامی ربوده می شود... و اگر{فقط} خشونت است که چنین سکوتی را باعث می شود که را به اشتباه تهمت می زنیم ! وقتی میبینی من که {بانی این مصیبت} نیستم خانواده ام هم همینطور {گویی این بلا اصلا از ماها نبوده !!!} در سرت، در فکرت... هنوز می جنگند با تانکها و بمب
هایشان در سرت
مادری {مهد تمدن}
دیگر درخود می شکند |
Another head hangs lowly Child is slowly taken And if violence causes the
silence Who are we mistaking But you see it's not me It's not my family In your head in your head They are fighting With their tanks and their
bombs And their bombs and their
guns In your head in your head they are
crying
In your head In your head Zombie zombie zombie ei ei What's in your head In your head. Zombie, zombie, zombie ei, ei... Another mother's breakin', Heart is taken over When the violence causes
silence We must be mistaken It's the same old thing since
1916 In your head in your head They're still fighting |
ماهی که گذشت فاصله ای بود میان طلوع تا غروب یک قوم. در این ماه غروب کرده ایم و غروبمان باقی است و از همین غروب به غربت رسیده ایم و در این گیر و دار، دگر نمی دانیم که باید ز غربت بترسیم و یا از غروب غم انگیز روزگار جمعه وارمان. سالهاست که هر روزمان غروب تلخ جمعه هایمان را یدک می کشد و عمری را به دنبال تکه شنبه ای دویده ایم و دگر امید دیدن طلوع شنبه ها از تراز سن جوانیمان در گذر است و پس از آن دیگر چه سود. با سختی و نگرانی قله های غربت را در می نوردیم و سر انجام در نوک قله هراسانیم که کدامین پرچممان بوی آشنا می دهد و خسته ز این سفر بی حاصل، نام و نشانمان را بر باد حک می کنیم و رهسپار سقوط می شویم. من و تو مانده ایم میان حقیقت زبان و ناحقیقت مرزها. آنجا که حتی الفبای ناممان، غروب را به انتظار نشسته است.
(A Sunset Song) Imaginary Sonicscape Album-By Mirai-2001 (Sigh) | |
تحقیرم کن، غرورم را از من بگیر عروسم بود{غرورم}، آنگاه که می گریم، آنگاه که میمیرم مرا انکار خواهند کرد با این نقاب بر چهره و جامه مبدل {میدانند این حقیقت من نیست} چقدر شرم آور ... چشمانم، سرد چونان یخ چیزی را باید از دست بدهم {بهایی باید پرداخت}{زندگیم را} هرگز به آن دروغها ایمان نخواهم آورد زندگیم محدود است و من هنوز در جستجوی پرستشگاه | Despise me, Deprive me of my Pride (It) used to be my bride,When I cry,when I die I'll be denied by my disguise So vile... My eyes, cold as ice Something I'll have to lose I will never believe in those lies Finite is my life, still searching for my shrine |
خوب از قضا امروز با مسئله پرحرارت سهمیه که نه ، جیره بندی بنزین شروع شده و خبر آتش سوزی در بسیاری ایستگاههای سوخت رسانی یا به عبارت خودمونی تر همون پمپ بنزین ها. خیلی ها از آتش گرفتن حدود ۴۰ ایستگاه در تهران خبر می دن که این آمار رو نمی دونم از کدوم قسمتشون در آوردن ، بماند که از صبح تو مسیری که میومدم با دیدن چندین ایستگاه اتوبوس از جا در آورده شده و ۲ مورد ایستگاه سوخت رسانی که از جمله بزرگترین پمپ بنزین های تهران هم هستند و کاملا سوخته بودن و حتی بقایای دو ماشین سوخته هم در محل وجود داشت و هر دو ایستگاه کاملا تعطیل بودند ، با خودم فکر کردم همچین بیراه هم نمی گن و بعد هم که از شواهد دوستان از مناطق مختلف حداقل بیش از ۹ مورد بی واسطه اطلاع رسانی شد که از جمله ایستگاه گیشا ، خیابان قزوین ،ایستگاه مفتح ،بزرگراه ایران پارس ، خیابان کمیل و ... را می تونم نام ببرم. همینطور از یکی از دوستان از شلوغی دانشگاه امیر کبیر و بگیر و ببند شدید در اونجا خبردار شدم که به چه علتی هست رو نمی دونم . اما نکته جالب این وسط ، یکی صبح اخبار رادیو بود که از قول یکی از مسئولین خیلی بلند داشت به مشکلات عراق و آمریکا اشاره می کرد که یادم انداخت ما مشکل نداریم و این عراق و آمریکا هستن که مشکل دارن و دوم یک بازی بچه گانه بر سر نحوه اطلاع رسانی زمان سهمیه بندی بنزین بود که همین ۳ روز پیش در روزنامه های رسمی عنوان شد فعلا تا مرداد ماه سهمیه بندی انجام نمی گیرد و به ناگه دیشب ... دروغ از این بزرگتر ، دروغ اونم از نوع گول مالیدن و به عبارتی خر کردن ملت ، دیگه بدتر می شه ... بازم این ذهن ـ هارد راک ـ من یاد ـ متالیکا ـ افتاد ، اونجا که تو آهنگ ـ To Live Is To Die ـ میگه :
(Ride The Lightning) Ride the Lightning Album-By James Hetfield,Lars Ulrich,Dave Mustaine,Cliff Burton-1984 (Metallica)
When a Man Lies, He Murders Some Part of the World
آنگاه که انسانی دروغ می گوید، او بخشی از جهان را به قتل می رساند و نابود می کند
These Are the Pale Deaths, Which Men Miscall Their Lives
اینها مرگهای کمرنگی هستند، که به خطا زندگی می خوانندشان
All this I Cannot Bear to Witness Any Longer,Cannot the Kingdom of Salvation Take Me Home
دیگر بیش از این نمی توانم ـ این زندگیهای پر دروغ را ـ تحمل کنم و شاهد آن باشم که این قلمرو رستگاری توان رسانیدن مرا تا به سر منزل مقصود ندارد